شکنجه با رایحه خون و پرتغال/ ساواکی ها «عظیم» را سلاخی کردندعظیم دانشجوی ریاضی دانشسرای اهواز بود. یک جوان دزفولیِ بیست و یک ساله ی اهل خدا و پیغمبر. با چشمانی با حیا و سری همیشه به زیر. کاری به کار کسی نداشت. از دزفول آمده بود اهواز که درس معلمی بخواند. می خواست آقای خودش باشد. مغز ریاضی بود. اما از داغ شهدای بیست و نهم بهمن تبریز، آرام و قرارش رفت. دیگر توی خودش نبود. سرش را از حساب و کتاب و انتگرال و دیفرانسیل بیرون آورد و چشم هایش پر از خون و باروت و گلوله شد. دانشجویان دانشسرای تربیت دبیر و جندی شاپور اهواز دور هم جمع شدند: ـ باید سکوت رو بشکنیم. تا کِی مثل گوشت قربونی تسلیم جنایت ساواکیا باشیم؟ تا کِی تیکه تیکه مون کنن و چیزی نگیم؟ ما باید پشت هم باشیم. بعد از تبریزم حتما نوبت اینجاست برادرا عظیم یکی از همان دانشجوهایی بود که خون شان جوشید. که نتوانستند سرشان را به درس و کتابشان گرم کنند و شبانه با خودشان پیمان بستند: ـ برمی گردیم دزفول ـ آره باید یه کاری بکنیم ـ چه کاری؟ ساواکیا همه جا نفوذ دارن ـ با توکل به خدا زمین شون می زنیم ـ قطعا حزب خدا پیروزن ـ اما چطوری؟ ـ بانک ها و مراکز اقتصادی وابسته به شاهو تو دزفول آتیش می زنیم عظیم و دوستانش به دزفول برگشتند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |