حکایت مردمی که خود را بازماندگان کاوه آهنگر می داننداین بخش از داستان ضحاک و کاوه آهنگر را در هیچ کتابی حتی در شاهنامه فردوسی نخوانده اید. این داستان را فقط مردم این شهر می دانند، داستانی که از پَسِ هزاران سال نسل به نسل، - حکایت مردمی که خود را بازماندگان "کاوه آهنگر" می دانند ایسنا/کرمانشاه این بخش از داستان ضحاک و کاوه آهنگر را در هیچ کتابی حتی در شاهنامه فردوسی نخوانده اید. این داستان را فقط مردم این شهر می دانند، داستانی که از پَسِ هزاران سال نسل به نسل، سینه به سینه تا به امروز رسیده است. مردم این شهر که خود را از بازماندگان کاوه آهنگر می دانند درباره این داستان می گویند: زمانی که اهریمن روی شانه های ضحاک را بوسید و دو مار روی دوش این پادشاه ستمگر رشد کرد، او برای در امان ماندن از آزار مارها هر روز دو جوان را قربانی می کرد و مغزهای آنان خوراک ماران می شدند. زمانی که مارها گرسنه می ماندند سر خود را به گوش های ضحاک فرو می بردند تا مغزش را بخورند که این کار ضحاک را آزار می داد و به مردم بیشتر ظلم می کرد. برای همین آهنگرهای چیره دست شهر دست به کار می شوند و برایش کلاهخودی آهنی می سازند که با قرار دادن آن روی سرش مانع از آزار مارها و در نتیجه ظلم کم تر به مردم می شوند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |