سرنوشت نامعلوم دختر نوجوان زرین دشتیوقتی مادر سفره را پهن می کند، برای زهرا هم بشقاب و قاشق و چنگال می گذارد. در گوشه و کنار خانه ای ماتم زده از خنده های زهرای چهارده ساله سراغ می گیرد و افسوس که از این خیالِ بی فایده، - دستِ خالی باز می گردد و جگرگوشه اش هنوز از مدرسه به خانه بازنگشته است. پدر که از یازده ماهِ پیش، شهر کوچک دبیران زرین دشت را کوچه به کوچه و اخبار گمشدگان را واژه به واژه گشته است تا رَدی از زهرا بیابد، نزدیک عکس دخترش می گوید: خسته ام، عسل بابا وَ درماندگی و دلواپسی را مانند یک حاجتِ همیشه تازه زمزمه می کند؛ راز و نیازی که هیچ وقت کهنه و فراموش نمی شود. حتی همکلاسی هایی که در جواب دادن به انواع سئوالات کتاب های درسی مهارت دارند، از اسفند سال گذشته برای پاسخ به این سئوال که زهرا کجاست؟ جوابی نمی یابند. مفقود شدنِ زهرا کابوسِ دختران نوجوانِ شهر دبیرانِ زردین دشت فارس شده است. چیزی شبیه سکوت، چیزی شبیه خوف در دعای همه آنهایی که سرگذشت ناپدید شدن او را می دانند، ترکیب شده است. با این حال همه از دوست و همکلاسی و خانواره، امیدوارند که خانه تکانی امسال، زهرا کنار مادرش باشد و زانو به زانوی خانواده گِرد سفره هفت سین، لبخند بزند و عکس سلفی بگیرد. با همین ایمان است که برایش سلام می فرستند و با بغض انتظارش را می کشند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |