برای آن 79 نفر گل نرگس79 مادر در خانه سالمندان نرگس هیدج زندگی می کنند؛ مادرانی که در انتظار به آغوش کشیدن فرزندان شان، دستان را گشوده اند اما گاهی جز چند قطره اشک که بر پهنه صورت خشک شده است، - گرمای دیگری را احساس نمی کنند. در شهر هیدج، ساختمان زیبایی خودنمایی می کند؛ ساختمانی که مجموعه تفریحی لاله یا همان مهمان سرای هیدجی ها آن را در آغوش گرفته است. ساختمانی که علی رغم زیبایی و برخورداری از محیطی دنج و دلباز، معنایی از دوری و تنهایی از در و دیوار آن می بارد. خانه ای برای مادر سالمندی که کسی را ندارد تا دستش را بفشارد و پرستارش شود؛ مادری که آمدنش به آن خانه دست خودش نبوده و ماندنش هم دست خودش نیست. هر روز با هم مرور می کنند درد و رنج روزگار را؛ شب را به روز و روز را به شب می رسانند. همه چیز خوب است اما جایی از کار می لنگد و آن صدای خانواده است گرمای لبخند فرزندان و نوه ها. به بهانه روز مادر مهمان این خانه می شوم؛ خانه ای که حتی تصور اینکه یک روز دست تقدیر ما را نیز گرفتارش کند تن و روحم ان را می لرزاند؛ وارد ساختمان می شوم. پله ها را دو تا یکی بالا می روم، چشمم به پیرزنی می افتد که تکیه داده به واکر؛ از پشت پنجره حصاری به آسمان گرفته ای که حتی نایی برای گریه کردن ندارد، به تماشا نشسته است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |