خوش ذوقی یک کتابدار با طرح «کاغذ تو، کتاب نو» / از کاغذهایی که فکر می شوند تا اهتزاز صدها درختخبرگزاری فارس- همدان، سولماز عنایتی: قلم و کاغذم هنوز خواب عصر جمعه می دیدند که بساط ایده ای ناب را خوراک خمیازه دفتر کردم و نوشتم، بند به بندش را نوشتم و از همین سطرها پل زدم به چهاردیواری کاغذ و کتاب و قفسه. میان راهروهای خشت و گِل کتاب و کاغذهای جان گرفته، ضرب شدم یا نه! به توان رسیده و تقویم اهدای دورریزهای کاغذی را تورق کردم؛ همان جرقه ای که سوسوکنان به شعله رسید و شکوفا شد. همان طرحی که حاصل جمع کاغذ و مقوا و دفتر مشق، ضرب در همت خانم کتابدار، کاری شد کارستان؛ کتابی شد نوبرانه و قصه ای شد خواندنی. از آن قصه هایی که پای دل در میان است و فرمول همیشگی، سر سوزن ذوقی و خرده ای هوش. قصه ای که مابین شلوغی های امروز و فردا و پسین فردا؛ باب همدلی و همراهی شد و گوش به گوش رسید و کوچه به کوچه پیچید. انگار از کوچه هم گذر کرد و به آن سوی شهر و دیار و وطن رسید؛ زیبایی های کلام خانم کتابدار را می گویم که به سالخورده و کودک و نوجوان رسید و کاغذ تو، کتاب نو جان گرفت. همان طرح دلی اهدای کاغذهای دورریز که بوی ناب کتابِ تر و تازه را با خود پیشکش می آورد. و اما دفترم خواب از سرش پریده و با قهقهه آویخته از گوشه لبش سطر به سطر سودای خواندن دارد و خواندن؛ من هم بغل به بغل قفسه های چوبی کتاب های اهدایی، انگشت های خسته ام را کتاب به کتاب می کشم و با لم برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |