چند ساعتی در خانه ی پیر پالان دوزموقع برگشت دوباره به آن در قهوه ای روشن که به زیر زمین راه داشت نگاهی انداختم. انگار پیر پالان دوز با عرقچین مشکی و پیراهن سفید و گیوه خودش را با دست و پاهایی لرزان به پشت در رسانده و ایستاده بود و صدایم میزد تا دقایقی را میهمان خانه اش باشم. - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: مشهد. خیابان نواب صفوی. ضلع شرقی حرم امام رضا (ع). وسط یک بازارچه محلی، کلماتِ سر درِ یک مقبره، چشم هایم را وسوسه کرد: آرامگاه شیخ محمد عارف معروف به پیر پالان دوز . پایین آن یک در چوبی قهوه ای روشنِ متوسطِ دو تکه بود که چند پله را برای رسیدن به آن باید پایین می رفتم. شب بود. مه غلیظی جلوتر از قدم های تند آدم ها فضا را پر کرده بود. نفسم یخ بسته بود. به دماسنج گوشی نگاهی انداختم. دمای شش درجه سانتیگراد را نشان میداد. خودم را توی پالتو پیچیدم و یک نفس به سمت ورودی پایین بست خیابان نواب صفوی دویدم و از آرامگاه دور شدم. به حرم که رسیدم خادم ها سرگرم بازرسی بودند و من سرم پر از آن اسم عجیب؛ پیر پالان دوز. آن پیرمرد که بود؟ چرا برای یک پیر پالان دوز ساده اینچنین آرامگاهی ساخته اند؟ آن هم در جوار خورشید. گوشی را درآوردم. اینترنت را روشن کردم و پیر پالان دوز را در قسمت جست وجو تایپ کردم اما وقتی مطالب بالا آمد پشیمان شدم و گوشی را دوباره توی کیفم گذاشتم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |