سراریزی مهربانی به خانه های کارتنی/ دل هایی که بسیجیان می خرندخبرگزاری فارس-همدان؛ سولماز عنایتی: به وقت باران و سکوت شب، قاطی قرار و مدار یک مشت جوان شدم، از آن جوانان هایی که هنوز پشت لبشان سبز نشده و از آن وعده هایی که پای دل در میان است. بی چند و چون شانه به شانه شان خیابان های نمناک زیر باران را گز کردم، بی سوال و جواب هم قدم شدم. آنقدری پیچ و خم کوچه و پس کوچه های خیس را به دنبال غوغای جوانی زیر پا گذاشتم تا آن سوی شهر مقصد شد. مقصد که می گویم یعنی خیابان بود و غزل باران و خرده ای زندگی به اضافه لبخندهای شسته شده. آنجا هم پیمان شدیم تا دل شب را بشکافیم و یاریگر اهالی شب باشیم. حکم من و این جوانان، مهمان ناخوانده بود برای اهالی شب و خرده زندگی شان؛ برای پاتوقی که آذین بسته با شعله سرکش آتش بود و کارتن و زیلوی مندرس شاید هم نایلونی عین جگر زلیخا که سقف شده بود. کنار همین بساط مختصر زانو شکستیم و دیوار به دیوارشان چمباتمه زدیم و رد همان زندگی از دهن افتاده را گرفتیم. انگاری صدای پای مراد باشیم از دوردست، چشم دوختند به کلمات بخار شدهِ و از دل برآمدهِ ما تا شاید بذر امید بیخ دلشان جوانه بزند و بشکفد. برای اهالی خسته و زار و نزار روزگار، نسخه همدردی آورده بودیم، نسخه ما هستیم و پای دلتان راه می رویم . برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |