«حرب المنیور» عرب های ایرانی در برابر استعمارگری بریتانیای جانی/ عرب ها پاهایشان را بستند اما خاک ندادندبرمی گردم. دقیقا به صد و هشت سالِ پیش. به وقتی که حاج وادی ـ بزرگِ خاندان حاج سالم و یکی از شیوخ بنی طُرُف ـ که پدرِ مادرِ پدرِ مادرم و پدرِ پدرِ مادرِ پدرم بود! می شود یکی از چهار فرمانده ی جنگی که سرداران و سربازانش یا باید می کشتند یا کشته می شدند! جنگ جهانی اول بود. جهان به جان خودش افتاد. مرزها به سُخره گرفته شد و استعمار، شاه کلید قدرت شد. دیگر فرهنگ و دین و اعتقادات معنایی نداشت. خاک و خون و هویت ارزشش را باخته بود. و ناموس، دست مایه ی لذت مستعمران و خفت صاحبان ناموس شده بود. جنگ، غیرت و وطن نمی شناخت. جنگ پیشروی می کرد و جانِ انسانیت را از رگ های زندگی بیرون می کشید تا انسان، آن اشرف مخلوقاتِ آزاد از بند اسارت، برده ی انسان نماهایی دیگر شود؛ کسانی که به خاک ها یورش می بردند تا جیب هایشان را با اموال غصبی پر کنند؛ برده ی انگلیسی ها. بوی نفت به مشام انگلیسی ها خورده بود. بوی اسکناس . بویِ بگیر و برو و نترس. بوی ترس، بوی اینکه اگر خاک هندی ها را گرفتیم و از ما ترسیدند، پس ایرانی ها چرا نه؟! انگلیسی های سفید و چشم رنگی، انگلیسی های متمدنِ صاحب سلاح، انگلیسی های کاشف طلای سیاه، مست شده بودند از این بو و حالا آستین هایشان بالا بود که چون بختک به جان امپراتوری عثمانیِ مسلمان بیفتند و با تجزیه اش خاورمیانه بسازند؛ آبشخوری تکه تکه برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |