بابا آب داد/ روایتی از مشق شبی که آرزو بود اما برآورده شدبنویسید من سال های سال به بچه های روستایی خوزستان جمله ی «بابا آب داد» را مشق شب دادم و آن ها بی آنکه آن را در واقعیت دیده باشند نوشتند اما بعد از افتتاح طرح غدیر و گرفتن لیوان های آب از دست باباهایشان، - به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، بیایید با هم چند دقیقه ای را به عالم رویا برویم، فکرش را کنید که ساعت هفت صبح است و از خواب بیدار شده اید، به سمت روشویی می روید، شیر آب را باز می کنید، صدای پِخ پِخی از لوله همراه با چند قطره آب گل آلودِ بدبو بیرون می زند و هیچ! عصبانی به سمت بشکه آب تصفیه ای می روید که دیروز خریده اید اما از شانس بد شما، آن هم خالی شده و اعضای خانواده همه اش را مصرف کرده اند، لگدی به در و دیوار می زنید و بیرون می روید، از اولین سوپر مارکتی یک بطری آب معدنی می خرید و صورتتان را می شویید، رادیوی ماشین بغلی روشن است: صبح بخیررررر ایرانی با اخم به محل کارتان می روید و هر چه بد و بیراه است به زمین و زمان می بندید. شاید این سکانس شما را یاد حلبی آبادهای هند در فیلم های بالیوود بیندازد، مردمی خسته و افسرده که برای یک لیوان آب شرب سالم چه زجرها نباید بکشند و ساعت ها در صف های طولانی منتظر بمانند اما جی پی اس جغرافیایتان را کمی باید به سمت داخل بگردانید چون ماجرا متعلق به خوزستان است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |