سرگذشت تلخ دختر 13 ساله!هنوز در کوچه لی لی بازی می کردم که مادرم دستم را گرفت، چادر سفید بر سرم انداخت و پای سفره عقد نشاند و با انگشتری نشانم کردند و من از دیدن برق طلای انگشتر فقط ذوق می کردم تا این که . به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 13 ساله ای است که به دلیل فرار از منزل در پارک ملت شناسایی شده و در پناه ماموران انتظامی قرار گرفته بود. این دختر نوجوان که سنگ صبوری را برای درد دل هایش پیدا کرده بود، سفره عقده کودکی هایش را گشود و به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: در یکی از روستاهای تربت جام زندگی می کردم، پدرم کارگری ساده بود و به سختی می توانست مخارج زندگی ما را تامین کند چرا که بیشتر اوقات را بیکار بود و نمی توانست کارگری کند. من هم در همان دوران کودکی ترک تحصیل کردم و به دنبال گوسفندان می دویدم یا در کوچه محل سکونتمان لی لی بازی می کردم. وقتی به 12 سالگی رسیدم، روزی مادرم دستم را گرفت و مرا از همبازی هایم جدا کرد. او چادر سفید زیبایی را بر سرم انداخت و مرا به میان مهمانانی برد که در خانه نشسته بودند. او می گفت: رمضان قصد ازدواج با تو را دارد. چند بار او را در کوچه های روستا دیده بودم اما مدتی بود که می گفتند از روستا به شهر رفته و در مشهد کارگری می کند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |