امروز با بیدل دهلوی : دیدیم همین هستی ما زحمت ما بودچون باده ز خم بیخبر از جوش برآمد چندانکه گشودیم سر دیگ تسلیسرپوش دگر از ته سرپوش برآمد حرفی به زبان آمده صد جلدکتاب ستعنقا به خیال که فراموش برآمد ای بیخبران چارهٔ فرمان ازل نیست آهی که دل امروز کشد دوش برآمد بی مطلبی آینه ، جمعیت دلهاست موج گهر از عالم آغوش برآمد کیفیت مو داشت گل شیب و شبابتپیش ازکفن این جلوه سیه پوش برآمد این دیر خرابات خیالی ست که اینجاتا شعلهٔ جواله قدح نوش برآمد دون طبع همان منفعل عرض بزرگی ستدستار نمود آبله پاپوش برآمد بر منظر معنی که ز اوهام بلندستنتوان به خیالات هوس گوش برآمد صد مرحله طی کرد خرد در طلب اماآخرپی ما آن طرف هوش برآمد از نغمهٔ تحقیق صدایی نشنیدیمفریاد که ساز همه خاموش برآمد دیدیم همین هستی ما زحمت ما بودسر آخر کار آبلهٔ دوش برآمد بیدل مثل کهنهٔ افسانهٔ هستی برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |