پدری که در وادی السلام به وصال مولایش رسیدآسمان که پُر می شد از غم عزای حسین و چشمان مهر و ماه را پرده ای شفاف از اشک فرا می گرفت، ابومهدی رخت عزا بر تن می کرد. رختِ عزای مولایش حسین(ع). به زمزمه کَربَلا! لا زِلتِ کَرباً و بَلا می گفت و پرچم های سیاه و سبز مزین به اباعبدالله را بر سر در خانه به اهتزار در می آورد. در محرم الحرام، ماوا و مامنِ ابومهدی و فرزندانش می شُد حسینیه ی سیدالشهدا. حسینه ای که همه مرثیه بود. زیارت عاشورا و ذکر مصیبت کربلا و درد فراق حسین. مرامِ کربلایی عبدالساده یوسفی اصلیان خدمتگزاری در راه مقدس غریب الغربا بود. خدمت به پیروان مسلک و آیین سیدالشهدا. ابومهدی میدان دارِ روضه های خانگی آقا بود. موسم روضه که می رسید آشپزخانه، خانه اش می شد. برای سینه زنانِ حسین آب و چای و غذا فراهم می کرد و با قطرات اشکی که با هر یاحسین از دیدگانِ نمناکش جاری می شد، بر سر عزادارن گلاب می پاشید. او خادم بود. خادمی برای اهل بیت و سلاله ی پیامبر خدا. اربعین که می آمد، ابومهدی با قامتی استوار، رسالت راهنمایی زائران پاک ترین بقعه ی خدا را بر شانه می گرفت. عاشورا در جان و روحِ او عاشقانه ا ی آرام بود. عاشقانه ای سرشار از محبت و علاقه اش به حسین و خاندانش و دلِ دریایی اش هم منزلگه عشق به سفینه النجات بود و هم زوارش. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |