روایت آشنای غریب شهر/ 20 سال سکوت یادگار 775 روز اسارت «شیرعلی»شیرعلی قاسمی، جانباز و آزاده دفاع مقدس را خیلی هایمان هرروز در خیابان های شهرکرد دیده ایم اما هیچ وقت نپرسیدیم چه شد که حال و روزش اینگونه است، - خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری، نرجس سادات موسوی تازه خواب مهمان چشمانم شده بود تا بلکه کمی از خستگی این چند روزم کاسته شود. به بچه ها سپرده بودم هر چه شد از اتاق بیرون نیایند تا کمی اوضاع خانه آرام تر شود ولی با صدای داد و بیداد شیرعلی باز از خواب پریدم همانطور که اطراف را نگاه می کردم تا شیرعلی را ببینم به این فکر می کردم که این باز قرار است کدام قسمت خانه ویران شود اما شیرعلی این بار در خواب داشت داد و بیداد می کرد و با صدای بلند می گفت: بچه ها منور نزنید، یکی با بیسیم اعلام کنه نیرو کم داریم بعثیا دارن میان جلو. کابوس های شبانه لیوان را پر از آب کردم پیشانی اش خیس عرق شده بود آرام صدایش زدم از خواب پرید آشفته بود با یک نفس، تمام آب را سرکشید. میلاد و زهرا که با این صداها وحشت زده شده بودند پشت در اتاق نشسته بودند و گریه می کردند که مامان چی شده؟ در اتاق را باز کردم بچه ها پشت در چمپاتمه زده بودند و می لرزیدند آن ها را در آغوش گرفتم و اطمینان دادم که چیزی نیست و بابا خواب بد دیده. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |