روایت گره هایی که گره می گشایدصبح تازه دمیده است، پشت دار قالی می نشیند، بسم الله می گوید و هزار توی دلش غرق در امید می شود، با خود می اندیشد که رج به رج می بافم تا محتاج کسی نباشم، - رج به رج می بافم تا توانمند شوم. این کار هر روز یک زنی است که هر روز پای دار قالی می نشیند، دنیایی پر از نقش و نگار می بافد تا آرزویش رنگ واقعیت بگیرد. نقش ترنج، خشتی، گل ها و شکوفه های زیبا و رنگی، نقش اسب ها، شکارگاه، سیمرغ و تصویر آسمان آبی و سبزه زار، نقش دریا و مهتاب، نقش خیال در خیال با سرانگشت های هنرمندانه بافندگان یک به یک جان می گیرند. انگار رنگ ها را حس می کنی و زبان نقش ها را می فهمی، در پس هر تصویر حکایتی است و برای اتمام هر نقش تلاشی بی وقفه لازم است. رج به رج که پایان می پذیرد، بافته ات بلند و بلند می شود از زمین کنده و به سوی آسمان بالا می رود، طول دار قالی که بافته می شود، تصاویر جان می گیرند و زیبایی هنرمندانه را در پس این رنگ های متعدد با تمام وجودت احساس می کنی. حالا برای رسیدن دست هایت به رج های بالاتر باید جایگاهت را بالاتر ببری تا دوباره به نقش و خیال دستان هنرمندانه ات دست یابی، بله اینها داستان تلاش زنی است که گذشته تلخی دارد اما امیدوارانه و با توکل به خدا پشت دار قالی رج به رج رویاهایش را گره می زند تا گره مشکلاتش باز شود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |