عنایت امام رضا(ع) از سیاه چادر عشایر تا ایوان طلا/ زیارت اولی هایی که دست پُر برگشتندچادرش را روی سرش کشید، این بار فقط لرزیدن شانه هایش را دیدم، سجده رفتنش را دیدم قطعا صدایم را شنیده اینجا کسی دست خالی برنمی گردد. - گروه چهارمحال و بختیاری، مریم رضی پورمگر می شود دعوت بشی و دست رد به سینه اش بزنی، مگر می شود برایت کارت دعوت بفرستد و تو ناز کنی؟ مهم نیست کجا باشی توی بهترین و گران قیمت ترین خانه ها یا در دورافتاده ترین سرزمین و زیر سیاه چادرهای وصله دار مهم نیست چی پاته بهترین کفش و با بهترین برند یا دمپایی و گیوه وصله دار. مهم اینه که سیم دلت به کوی وصالش وصل شده مهم اینه که ناز دلت رو کشیده مهم اینه که از اعماق وجودت صداش کردی و اونم صداتو شنیده و حالا دعوت شدی در بهترین روز خدا هم نوا بشی با اربابت و دعای یارب یارب عرفه رو با غریب کربلا نجوا کنی. ساعت را برای هشت صبح کوک کرده بودیم ساعت را برای هشت صبح کوک کرده بودیم زودتر از همه آمده بودند خودش که می گفت از بعد نماز صبح اینجا هستند گفتم چه خبر است ننه گوهر من که گفتم ساعت هشت ترمینال باشید. دستش را سایبان صورتش کرد و گفت: ننه ترسیدم جا بمانیم میرزا هم خوابش سنگین است گفتم نکند نرسیم و آرزو به دل بمیریم. میرزا سرش پایین بود کلاهش را جابه جا کرد دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشید و گفت: شرمنده مان کردید ما که انتظاری نداشتیم، ساک کوچکی با خود آورده بود برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |