دهه نودی دغدغه مندی که قرارگاه تک نفره راه انداخته/ «کار تمیز فرهنگی» فاطمه خانم برای تبلیغ حجاب

روی حصیری که جلویم پهن شده بود پر از بچه بود که یک صدا خاله خاله می کردند ولی من هرچقدر چشم چرخاندم خاله ای ندیدم همه بچه بودند.

جلوتر رفتم، خاله آن بچه ها همان دخترکوچولویی بود که چند دقیقه پیش دیده بودم.

- گروه چهارمحال و بختیاری، نرجس سادات موسوی صدای جیغ و داد بچه ها کلافه ام کرده بود تمام تمرکزم را از دست داده بودم نمی توانستم صدای مداح برنامه که کلی هم تعریفش را شنیده بودم به خوبی بشنوم از شدت حرص گوشه چادرم را در دستم مشت کردم و دندان هایم را روی هم کشیدم، دلم پر بود و چند روز لحظه شماری می کردم که حتما در برنامه شرکت کنم تا حسابی بغض فروخورده یکساله را خالی کنم اما حالا صدای بچه ها و شیطنت هایشان تمام برنامه را بهم ریخته بود.

بلندتر صدا زدم اللهم انک مجیب المضطر که به راستی تویی که هوای بیچاره ها رو داری.

در همین حین بود که دیدم دختر بچه ای جلویم سبز شد و شروع به پهن کردن حصیری جلوی پایم کرد رو به آسمان نگاه کردم و گفتم: حکمتت را شکر داری می بینی چقدر بچه ها رفتن رو اعصابم حالا این یکی را دیگه کجای دلم بزارم؟ آمدم چیزی بگویم تا جمع کند و برود اما انگار خدا زد روی شونه ام و گفت: صبر داشته باش فاصبر و لا تعجل فایده نداشت به سمت آب سرد کن رفتم تا شاید چند قلپ آب آرامم کند پسربچه ای لیوان های یکبار مصرف را در دستش گرفته بود و �