مادری که پیشه اش «مهر» بود حتی بعد از مرگ/ اهدای نفس به چند خانوادهخبرگزاری فارس- همدان، زهره عباسی صالح، به محض اینکه خبر را شنیدم، همه اتفاقات روز گذشته برای هزارمین بار در ذهنم تکرار شد، آن روز نگاه عمیقی داشت، انگار چیزی می خواست بگوید اما هر بار امتناع می کرد، نگاهم که به نگاهش می افتاد، لبخندی می زد و رویش را برمی گرداند و به خرید میوه و سبزی هایش مشغول می شد. نمی دانم گوشی تلفن خانه را سر جایش گذاشتم یا نه، اما به سختی بلند شدم و راه افتادم، خودم را به سرعت به بیمارستان رساندم، راهروهای بیمارستان انگار تمامی نداشت، بالاخره به بخش مراقبت های ویژه رسیدم. رنگ همه پریده بود، منتظر پشت درهای ای سی یو بودند، گیج و منگ به اطراف نگاه می کردم، صورت خواهرم مثل گچ سفید شده بود، لحظاتی بعد، دکتر هم آمد، حرف هایی را به او زد و کم کم از محوطه دور شد. دکتر که صحبت می کرد، مدام نگاهش به من بود، به سمتم آمد و دست هایش را روی دستانم گذاشت و کنار گوشم زمزمه کرد، امیدوار باش . دلم می خواست همانجا پشت پنجره اتاق انتظار بنشینم و یک دل سیر گریه کنم، چشم انداختم و داخل را نگاه کردم، بازتاب نور لامپ های مهتابی آویزان روی سقف بخش مراقبت های ویژه نگاهم را از پیدا کردن مادرم دورم می کرد، چشم های پر از اشکم را ریزتر کردم و او را یافتم، آرام روی تخت بیمارستان خوابیده بود، جایی که جدال میان مرگ و زندگی در جریان بود برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |