یک ماجرای واقعی در همین تهران خودمان: جواد کاشکی ها، آبروی پلیس انددیروز دانیال پسرم از مدرسه که بیرون آمد مورد زورگیری واقع شد (خیابان دشت بهشت) و گوشی اش را دزدیدند، ساعت یازده و نیم قبل از ظهر! افتادیم دنبال کار. با هر رفیق و آشنایی که به نظر می رسید بتواند کمکی کند تماس گرفتیم دنبال کردیم، خب مشخص بود و هست رایزنی ها و پیگیری ها بی نتیجه بود. غالبا می گفتند بی خیال شو، این قدر دزدی گوشی زیاد شده که یک امر معمولی شده برای پلیس. حتی می گفتند برو خدا را شکر کن پسرت زخمی نشده و فقط ضرر مالی خوردین و. . اما جواد کاشکی به این حرف ها و عرف های مرسوم کار نداشت. از قبل هم ما را نمی شناخت. سروان کلانتری ولنجک است؛ افسر تجسس. او حین گشت زنی خیابونی در ولنجک با همین سارق ها درگیر شد (تعقیب و گریز) که ده دقیقه بعد از سرقت گوشی پسرم رفته بودند ولنجک و آنجا هم سمت یکی یورش برده و قصد زورگیری داشتند. جواد کاشکی یکی شون را دستگیر کرده بود. همراه با درگیری و زخمی شدن دستش که همین سارق با چاقو حمله کرده بود. بله، باور کردنی نبود که ساعت هفت شب ما در کلانتری بودیم وگوشی دانیال را تحویل گرفتیم. یک آدم هایی مثل سروان کاشکی که سرجای خودشان هستند و درست هم کار می کنند، آبروی سازمان خودشان هستند و هم سرمایه کشور. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |