داستان یک لوگو؛ پارتنوپِ دلیل ناپل«ویرژیل» شاعر بلندآوازه رومی در شعر «ترانه های روستایی» سرود: « ویرژیل، همانطور که در تعقیب فراغت ننگینم شکوفا شدم، در آن زمان پارتنوپِ دوست داشتنی مرا پرورش می داد. - ، پرچم ها و لوگوها مالامال از قصه ها هستند، مالامال از شور، رموز، فراز، فرود، تلخند، شکرخند. لبالب از عشق، وصال، فراق. نمادها. حماسه ها. افسانه ها. تا روایت تاریخی که پژواکی از هویت، فرهنگ و چرایی ها و چگونگی های یک سرزمین است. روایتی که با واکاوی و موشکافی اش می توان از آگاهی به آن، لذت بیشتر و بیشتری برد. لذتی، مانند آرمیدن در قلب آرام طبیعت، بر روی چمنزار، در یک صبح بهاری دل انگیز، در هلهله چکامه پرندگانی که گوش ها را نوازش می کنند و نسیمی که گونه ها را بوسه باران می کند. لوگوی تیم فوتبال ناپولی یکی از همان قصه هاست. قصه هایی که آمیخته شده به تار و پود فرهنگ یک سرزمین، یک ملت، یک تیم فوتبال. عشق نافرجام پارتنوپِ در اساطیر یونان آمده است: هنگامی که اودیسه و یارانش در دریا به سیرنی به نام پارتنوپِ - سیرن ها موجوداتی بودند که با آوازهای دل انگیز و مسحور کننده شان ملوانان را فریب می دادند تا آنها را به کام مرگ بفرستند - رسیدند، او به اودیسه دل بست و تصمیم داشت با آوازش وی را اغوا و دلباخته خویش کند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |