مثل ماهی از دست فرمانده اش لیز می خورد و راهی عملیات می شدشهید همت درباره شهید عباس ورامینی می گفت: از روز اول که به ستاد لشکر 27 آمد، به زور او را رییس ستاد گذاشتیم. مثل ماهی بود که مرتب می خواست از دست آدم لیز بخورد و توی دریای عملیات برود. - خبرگزاری فارس _ گروه حماسه و مقاومت: مادر عباس ورامینی شبی خواب دیده بود، در بیابانی پر رمز و راز، در مقابل تپه ای مملو از مروارید زیبا و درخشنده قرار دارد. مردی روحانی و نورانی نیز با عمامه ای سفید در کنار تپه قدم می زند. وقتی مادر نزدیک تپه می شود، آن مرد نورانی، یکی از مرواریدها را به او نشان می دهد و می گوید: این مروارید از آن توست. عکسی از دوران نوجوانی عباس ورامینی مروارید درخشندگی عجیبی دارد و مادر عباس آن را بر می دارد. بعدها مادر عباس، خوابش را برای یک نفر تعریف و او این گونه تعبیر می کند که خداوند به تو فرزندی می دهد که نمونه است. سرانجام خواب مادر عباس در 5 بهمن ماه سال 1333 تعبیر شد ودر ظهر آن روز عباس در تهران چشم به جهان گشود. او از کودکی شاد، با نشاط، مذهبی، فعال و زرنگ بود. از نوجوانی نیز در دهه اول محرم در خانه دیده نمی شد. دوستان و همسالانش را در محل جمع می کرد و هیأت تشکیل می داد تا به سینه زنی و زنجیرزنی بپردازند. عاشق سیدالشهدا (ع) بود و در محل به او عباس علمدار می گفتند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |