فوتبال باز هم جان گرفتدر صورتش جز عشق به رنگ زرد چیزی نیست، سادگی و لبخند آخرین یادگار او در این دنیاست و چه کسی باورش می شود جانش در حین آن لبخندها و تشویق ها انقدر ساده از دست برود. - به گزارش و ممنوعیت ورود هواداران به ورزشگاه در بین سپاهانی جا افتاد، درست یا غلط بودنش بماند. آن روز در زیر آن باران رویایی، در میان تشویق ها و صداها، پسری می درخشید، محمدطاها که با دوستش سوار بر موتور به دنبال رؤیای زرد خود تا هتل آمده بود تا شاید صدایش، خنده اش، حضورش و تشویقش انگیزه تیم را بیشتر کند و دِین خود را به رنگ مورد علاقه اش ادا کرده باشد. اما آن روز، در آن عشق بازی باران و پاییز، زمین همچون سرسره لیز بود، موتور حامل پسر بچه و رفیقش با خودرویی برخورد می کند و درست جایی در میان تشویق ها، شادی ها و لبخندها پسرک برای همیشه به پایان می رسد؛ جایی در میان عشق و دل دادگی، جایی در میان بازی رنگ ها و صداها و جایی در میان باران و پاییز. این هوا دیگر شاعرانه نیست، هوایی است همچون ابرهای تیره بندرگاه که خبر از روزهای مرطوب و تاریک می دهد؛ در بازی ابرها زردها، سبزها، آبی ها و قرمزها رنگ می بازند و سیاه می شوند. طاها جان می دهد تا بار دیگر فوتبال جان بگیرد. همین عشق بارها و بارها، جان ها گرفته، از هیلزبرو تا گلاسکو از آکرا تا لوژینکی؛ اما شاید این تلخ ترین آن ها بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |