قول دادی برایم گریه کنی، خیالم راحت باشد؟/ عکسی که لحظات آخر اعزام کنار گذاشتاگر شهید شدم، برای من گریه می کنی؟ دوستش به شوخی گفت: تو شهید شو، ببین چه ضجه ای برایت بزنم! بعد هر دو زیر خنده زدند. باز محسن به دوستش گفت: - به مناسبت ششمین سالگرد شهادت محسن فانوسی و حالا حسین بشیری مانده بود و پیکر دوست شهیدش که باید باز می گشت. او طاقت این فراق را نداشت. برای همین در چهلمین روز شهادت محسن، پوتین های رفیقش را برای خانواده اش برد. وقتی نگاه های محمدمهدی و فاطمه زهرا را دید، خجالت کشید. رو به همسر شهید گفت: خانم فانوسی! دعا کنید تا سالگرد محسن هم من شهید شوم. انگار مرغ آمین آن لحظه آنجا بود؛ چرا که مدتی بعد نیز حسین بشیری به شهادت رسید. امام جماعت تخریب چی ها امام جماعتی تخریب چی در خط مقدم نیروها در بحوث جمع شده بودند. فرمانده بعد از سلام و احوالپرسی از نیروهایش پرسید: چه کسی نمازش کامل است؟ چند نفری که متوجه نیت فرمانده شده بودند، دستشان را بالا بردند تا امام جماعت شوند! محسن هم سرش را پایین انداخت و دستش را کمی بالا برد. فرمانده از او خواست که امام جماعت شود، اما او قبول نکرد و خواست خود فرمانده امام جماعت شود. فرمانده با این توجیه که نماز او شکسته است، دوباره بر امام جماعتی محسن اصرار کرد. در اینجا چون مافوقش به او دستور داد، محسن هم گفت: اطاعت می کنم! فرمانده این بار با مزاح خطاب به او گفت: از فردا مثل پسرهای برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |