بالأخره سالن سینما را دیدم...قصه ی عشق ورزی ام با پرتو نور روی پرده ی سفید، در تاریکی شب میدان، در دیار زادگاهم اتفاق افتاد و بعد که تلویزیون وارد خانه شد، با انتظاری خواستنی برای روشن شدن لامپ آن تلویزیون شاوب لورنس و هم سقف شدن با آدم های داخل تلویزیون، - ایسنا/اصفهان قصه ی عشق ورزی ام با پرتو نور روی پرده ی سفید، در تاریکی شب میدان، در دیار زادگاهم اتفاق افتاد و بعد که تلویزیون وارد خانه شد، با انتظاری خواستنی برای روشن شدن لامپ آن تلویزیون شاوب لورنس و هم سقف شدن با آدم های داخل تلویزیون، مبهوت جادوی تصویر و قصه هایی شدم که جهانی متفاوت از کوچه پس کوچه ها و سابات ها و میدانگاه ها و خانه های اطراف پیش رویم گشود. پیش از آن که سال ها بگذرد تا شکوه سالنِ بزرگ سینما را با ردیف چشم نواز صندلی هایش و عطر خاصش و گرفتن رد نور از آپاراتخانه اش تجربه کنم، آنچه نامش سینماست را در فضای باز و میان همهمه ی بچه ها در میدان بزرگِ برزن محمدیه _محل تولدم، از توابع نایین_ حس کردم و شناختم. شاید همان میدان بزرگ از نگاه کودکی هایم نقطه ی عزیمت دلبستگی ام بوده است. همیشه به آن هایی که نخستین بار سینما را در محضر پدر کشف کرده اند حسادت کرده ام؛ فیلمسازان و منتقدان با دانش و علاقه مندان سینما که نخستین سینما رفتن ها را با پدر تجربه کرده برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |