سهره طلایی( Goldfinch ) را بر اساس اقتباس سینمایی جان کرولی در نظر بگیریم، گیج شدن طرفداران درباره ی اینکه چرا رمان تا این اندازه دوست داشته می شود منطقی است. حتی با وجود شرایط ایده آل، کتاب دونا تارت که بر روی انتخاب کلمات دقیق و مونولوگ های بسیارشخصی تکیه کرده است به خودی خود برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی خوب بر روی پرده ی نقره ای سخت است. و اگرچه اقتباس بد آقای پیتر استراگان به روایت تارت وفادار است اما از عمق و کیفیت بالای آن عمیقا بی بهره است. سهره طلایی داستانی به سبک چارلز دیکنز درباره ی بلوغ است؛ فیلم در اکثر دقایق خود سطحی و متظاهر است و هیچ وقت مدت زمان 2. 5 ساعته ی خود را نه به عنوان هنر و نه به عنوان سرگرمی درست تعریف نمی کند. سازندگان در اقدامی برای جان دادن به همه چیز و درگیر نگه داشتن بینندگان تلاش کرده اند تا به داستان گویی غیرخطی روی بیاورند. این رویکرد مزایای خودش را دارد اما استفاده از یک خط زمانی زجرآور با فلش بک هایی تو در تو باعث ملالت و گیجی بینندگان شده است. هماهنگی و منطق بسیار کمی در بین جهش های زمانی متعدد اثر وجود دارد؛ این جهش ها تنها به این دلیل وجود دارند تا بخش های مختلفی از روایت سهره طلایی در خود بگیرند و با یکدیگر مخلوط بکنند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |