خاطرات یک سید اسیر از روزهای رهاییمهم تر از آن، دوستان و همراهانی بودند که بخشی از عمر اسارت را در کنار هم بودیم، اما رفیق نیمه راه شدند و با نام شهدای غریب اسارت همان جا ماندند. - مهم تر از آن، دوستان و همراهانی بودند که بخشی از عمر اسارت را در کنار هم بودیم، اما رفیق نیمه راه شدند و با نام شهدای غریب اسارت همان جا ماندند. بدجوری جای خالی شان را حس می کردیم؛ جای خالی شهیدان سعید گیلاوندها، علیرضا الهیاری ها و ده ها و صدها شهید غریب دیگر غم بزرگی بود که باید در کنار شادی بازگشت همراه خود برمی داشتیم و به وطن می بردیم. به گزارش ایسنا، 22 مرداد 1369 بود، به نظرم روز چهارشنبه. ساعت حدود 11 صبح بود که از بلندگوها اعلام کردند اطلاعیه ای مهم ازطرف سیدالرییس صدام به زودی قرائت می شود. همه جمع شدیم زیر بلندگوها. نگران بودیم که دوباره صدام چه خوابی برایمان دیده است. هنگامی که پیام آیت الله رفسنجانی، رییس جمهور وقت، برای آزادی اُسرا پخش شد و همه از صحت خبر آزادی مطمئن شدند، غوغایی به پا شد. بچه ها درحالی که همدیگر را در آغوش می کشیدند هم اشک شوق می ریختند و هم اشک جدایی. هنوز باورکردنی نبود که دارم بعد از ده سال، به وطن برمی گشتم. این سفر طولانی داشت به لحظه های پایان خودش نزدیک می شد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |