دلنوشته مجتبی گلستانی برای پس از مرگشگاهی در خلوتم فکر می کنم که در پس پشت تصویر منِ مُرده، این دست بیرون آمده از خاک، این تقلای بی پایان، انگار چهره خسته مردی ناکام خوابیده است، - چهره ای که شاید هرگز به آرزوهایش نرسیده و رؤیاهایش را همیشه ناتمام زیسته! گاهی در خلوتم فکر می کنم که در پس پشت تصویر منِ مُرده، این دست بیرون آمده از خاک، این تقلای بی پایان، انگار چهره خسته مردی ناکام خوابیده است، چهره ای که شاید هرگز به آرزوهایش نرسیده و رؤیاهایش را همیشه ناتمام زیسته! به گزارش ایسنا، این ها بخشی از نوشته مجتبی گلستانی است درباره پس از مرگش؛ جوانی 40 ساله، فلسفه خوانده و منتقد ادبی که کتاب هایی هم از خود به جا گذاشت و رفت. مرگ از او دور بود اما کرونا این چیزها را نمی فهمد. دیگر نزدیک یک و نیم سال است که هر روز اخبار مرگ و میر را زیاد می شنویم و همچنان برخی مرگ ها باورناپذیرند. این بار مرگ چهره ای جوان و فعال در حوزه کتاب و نقد آن. در صفحه اش از کتاب هایی که خوانده و فیلم هایی که دیده می گفت. از برگزاری کارگاه هایش که بعد از کرونا مجازی شده بودند، اطلاع می داد. گاه از معلولیت می گفت. از زندگی می گفت. خود را این گونه معرفی کرده بود: در زندگی ام که عملاً با تجربه معلولیت گره خورده، یعنی این که منم و ویلچری که اتفاقاً همیشه پنچر است، به ویژه از ایام (دشوار و پر از حیرت) نوجوانی برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |