لحظات دیرگذر در تونل مرگهر اسیر باید از باید از میان آن کانال می گذشت. سربازها هم هر آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشته و با مشت و لگد و کابل و باتوم و میله های آهنی از ما پذیرایی جانانه ای کردند. - هر اسیر باید از باید از میان آن کانال می گذشت. سربازها هم هر آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشته و با مشت و لگد و کابل و باتوم و میله های آهنی از ما پذیرایی جانانه ای کردند. به گزارش ایسنا، کتاب غربت باران ، خاطرات خودنگاشت کوروش اسکندری معلم آزاده بهبهانی است. آنچه در کتاب غربت باران قابل تأمل است زبان ساده و صمیمی اسکندری است که موجب همراهی خواننده تا پایان خاطرات می شود. کوروش اسکندری، آزاده و جانباز بهبهانی، در18 بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت درآمد و سال های اسارت خود را در اردوگاه های موصل سپری کرد. در بخشی از این اثر آمده است: همه این افکار با اولین مشت و ضربه افسر بداخلاق عراقی پاره شد. وقتی می خواستیم از جلوی او رد شویم، با تمام قدرت با مشت و لگد پرتمان کرد پایین تا وارد تونل مرگ شویم؛ این اولین آشنایی ما با این تونل بود! از پای اتوبوس تا محل استقرار ما، که یک سوله بود و فاصله زیادی هم داشت، سربازها در دو ردیف ایستاده و مسیری کانال مانند درست کرده بودند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |