شبی در آغوش خداهمراه با سیل جمعیت به سمت مقصد می رفتم. در دل جمعیت اسیر شده بودم. گنبد و گلدسته دلم را ربوده بود و حال و هوا روحم را مسخ کرده بود. - ایسنا/خراسان رضوی همراه با سیل جمعیت به سمت مقصد می رفتم. در دل جمعیت اسیر شده بودم. گنبد و گلدسته دلم را ربوده بود و حال و هوا روحم را مسخ کرده بود. من مانده بودم و هیاهویی از درونم. هیاهویی آشنا و فراموش شده. هر سال این شب ها فرصتی است تا بیدار شود، چیزی بگوید و در درونم آشوبی به پا کند. هر سال کودتا می کند، انقلابی رقم می زند و همه چیز را زیر و رو می کند. به سمت حرم می روم. مهمان امام رئوف شده ام. این خانه همیشه شلوغ است، این لحظه ها با هر شبی فرق دارد. اشتیاقی زیبا در نگاه همه هست. هوا بهاری بود. میانه اردیبهشت است، عطر باران بر جان گل ها مانده بود، هوا خنک است و نسیم ملایمی می وزید. این هوا فقط آفریده شده برای بخشیده شدن. با همین افکار به صحن پا گذاشتم. عشق گوشه گوشه حرم جا خوش کرده بود. همه سرگرم مناجات بودند. در حال خوب جمعیت غرق شده بودم. دیگر نمی دانستم کجا هستم؟ عاشقانی را می دیدم که تمنای معراج داشتند. مردی کنار دیواری ایستاده بود و اشک می ریخت. پیرزنی روی زمین نشسته بود و مناجات می کرد. کودکی دور مادرش می گردید. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |