ماجرای شهادت یک رزمنده در روز طبیعتدم دمای غروب بود که به مقر بیاره نزدیک شدیم. سرنشینان خودروهایی که از طرف بیاره باز می گشتند ماسک به صورت داشتند و به ما هم اشاره می کردند که ماسک بزنید و به سمت بیاره نروید. - دم دمای غروب بود که به مقر بیاره نزدیک شدیم. سرنشینان خودروهایی که از طرف بیاره باز می گشتند ماسک به صورت داشتند و به ما هم اشاره می کردند که ماسک بزنید و به سمت بیاره نروید. به گزارش ایسنا، ناصر مرادخانی از رزمندگان لشکر 10 سیدالهشدا(ع) در خاطره ای درباره چگونگی شهادت یکی از همرزمانش روایت می کند: روز 13 فروردین 67 در مسیر برگشت از مقر دربندیخان وارد شهر حلبچه شدیم که سرو کله هواپیماهای دشمن پیدا شد و چند نقطه را بمباران کردند. از آنجا معلوم بود که اطراف شهر بیاره را هم بمباران کرده اند. دود ناشی از انفجار بمب شیمیایی از دور معلوم بود. به سمت مقر تخریب در بیاره حرکت کردیم. دم دمای غروب بود که به مقر بیاره نزدیک شدیم. سرنشینان خودروهایی که از طرف بیاره باز می گشتند ماسک به صورت داشتند و به ما هم اشاره می کردند که ماسک بزنید و به سمت بیاره نروید. به نزدیک مقر رسیدیم و مسافتی را طی کردیم. اولین چیزی که توجه مرا جلب کرد، نبودن چادر تدارکات بود. خوب که دقت کردم دیدم چادر بالای درخت است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |