برای «سی سخت» جاناین شب ها وقتی سی سخت باشید، انگار با پیرهن آستین کوتاه بالای قله دنا ایستادی. برف هم بیخیال این مردم نشده و دانه های ریزو درشت هم برای خودش دارد می بارد. - به گزارش خبرگزاری فارس از سی سخت، مجید مردانیان در یاد داشتی برای این خبرگزاری نوشت: از هر جای این چادر برزنتی که نور چراغ آترا آن را شبیه فیلم های هالیوودی کرده بود، سوزِ استخوان سوزی داخل می شد. آن وقت نرگس، دختر کوچولوی سی سختی، دست هایش را مشت می کرد و داخلشان ها می کرد بلکه گرم شود. بابا اسحاقش با آن سیاتیک لامصب هم آنطرف تر می لرزید اما غیرتش اجازه نمی داد شکایت کند. بی مناسبت ترین سرمای سال، درست همین روزهای زلزله دارد مراسمش را برگزار می کند. انگار با خودش عهد بسته تا می تواند سوزش را به جان این مردم بیندازد. بابا بزرگ هم پاهایش را توی یک کفش کرده که من بیرون ساختمان و داخل این چادرهای کاغذی پا نمی گذارم. سهراب وقتی می بیند که از خبرگزاری فارس آمده ام، زبان به شکایت باز می کند: پدرم سیاتیک داره، درد می کشه اما هیچی نمی گه، خودت می بینی مادرم فلج و زمین گیره، اون یکی خواهرم که گوشه چادر نشسته، سرطانیه. اون برادرمه، تازه پیوند قلب کرده، نمی دونم انگار خدا داره امتحانمون می کنه. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |