زندگی رسانی به سیاه خونیکبه گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، محسن محمدی درباره زندگی در سیاه خونیک نوشت: زن ها به ردیف راه می افتند به طرف سرچشمه. از آب جوی که نمی شود خورد. - زن ها به ردیف راه می افتند به طرف سرچشمه. از آب جوی که نمی شود خورد. ظرف و لباس در آن می شویند. موش های آبی هم گُله به گُله مانور می دهند و افت و خیز می کنند. در حاشیه جوی خانه دارند و زاد و ولد می کنند. به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو، محسن محمدی درباره زندگی در سیاه خونیک نوشت: زن ها به ردیف راه می افتند به طرف سرچشمه. از آب جوی که نمی شود خورد. ظرف و لباس در آن می شویند. موش های آبی هم گُله به گُله مانور می دهند و افت و خیز می کنند. در حاشیه جوی خانه دارند و زاد و ولد می کنند. خارجی- روز- کوچهصدای اذان می آید. کوچه خلوت است. در حیاط باز می شود و پیرمرد عصازنان می آید بیرون. برف آمده و زمین یکسره سفیدپوش است. پیرمرد دست به دیوار می گیرد تا تعادلش را از دست ندهد و زمین نخورد. آهسته راه می افتد به طرف جوی آب. یکی از اهالی روستا را می بیند که عبور می کند. عابر: سلام. پیرمرد: علیک سلام. عابر (می ایستد): کجا میری کربلایی؟پیرمرد: میرم وضو بگیرم. وقت نماز. عابر: التماس دعا. پیرمرد: محتاجیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |