چند روایت معتبر مادرانه/ حامد عسکری به مناسبت روز مادر از مادرانه ها می گویدمادر همین است. معنا و تجسد و تجسم عشق است. بی مزد و منت و توقع عشق می ورزد و هیچ نمی خواهد. - به گزارش گروخه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، حامد عسکری، شاعر و نویسنده طی یادداشتی در روزنامه جام جم نوشت: می گفت داشتم شیرت می دادم. زنگ خانه را زدند. دایی علی از جبهه آمده بود، بوس و بغل و خوشامد گویی که می کنند، دایی علی اولین بار من را می بیند. بغلم می کند. بعد می گوید اگر امام بگوید حامدت را بده، می دهی ببرمش جبهه؟ گفتم: می دهم ولی تا صبح بالای سرت اشک می ریختم. پسرم بودی. . از کرمان که می رفتیم بم، غروب ها نرسیده به بم، چراغ های شهر پدیدار می شد. توی عالم هفت هشت سالگی می پرسیدم چراغ خانه ما کدام است؟ می گشت چراغ سبز امامزاده اسیری را پیدا می کرد و می گفت آن چراغ خانه مان است. من بزرگ شدم و بعدها فهمیدم ما هر وقت به کرمان می رفتیم چراغ های خانه مان را خاموش می کردیم و مادرم قشنگ ترین و نورانی ترین دروغ جهان را می گفته که چراغی در دلم روشن بماند. زلزله که شد از همه بریدم. یک چادر زدم توی حیاط یک مدرسه با یک فرغون کتاب. چونان رسولی به وهم بعثت در غاری برزنتی. صدا بلند کرد مهمان نمی خواهی ؟ جز او هر که بود بی محلی اش می کردم. آمد و گفت چه مرگت است؟ گفتم دنیایم تمام شده. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |