مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 29 شهریور 1399 ساعت 07:202020-09-19حوادث

سه گاو


مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دخترِ زیباروی کشاورزی بود.

به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیره.

کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمین بایست.

من سه گاو نر رو یک به یک آزاد می کنم، اگر تونستی دم هر کدوم از این سه گاو رو بگیری، میتونی با دخترم ازدواج کنی.

مرد جوان در مرتع، به انتظار اولین گاو ایستاد.

در طویله باز شد و بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که تو عمرش دیده بود به بیرون دوید.

فکر کرد یکی از گاوهای بعدی، گزینه ی بهتری خواهد بود، پس به کناری دوید و گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در پشتی خارج بشه.

دوباره در طویله باز شد.

باورنکردنی بود! در تمام عمرش چیزی به این بزرگی و درندگی ندیده بود.

با سُم به زمین می کوبید، خرخر می کرد.

گاو بعدی هر چیزی هم که باشه، باید از این بهتر باشه.

به سمتِ حصارها دوید و گذاشت گاو از مرتع عبور کنه و از در پشتی خارج بشه.

برای بار سوم در طویله بار شد.

لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد.

این ضعیف ترین، کوچک ترین و لاغرترین گاوی بود که تو عمرش دیده بود.

این گاو، برای مرد جوان بود!در حالی که گاو نزدیک می شد، در جای مناسب قرار گرفت و درست به موقع بر روی گاو پرید.

دستش رو دراز کرد.

اما گاو دم نداشت!.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

سه گاو

سه گاو