دست خط نویسنده ای که از نوشتن فراری بودهمیشه از نوشتن فرار می کرد. نوشتن برایش سخت بود. می ترساندش و برای همین بود که سعی می کرد در محاصره حس نوشتن قرار نگیرد، چون می دانست ناگهان می تازد و بدجوری می زند ناکارش می کند. - محمود استاد محمد چنین نویسنده ای بود. بچه دروازه دولاب که در دوران نوجوانی سرسپرده صادق هدایت و نصرت رحمانی شد و در رؤیاهای دور و درازش، خود را نویسنده یا شاعر می دید؛ غافل از آنکه زندگی برایش خواب دیگری دیده بود. اگر با بهمن مفید هم مدرسه ای نشده بود، شاید به همان دنیای شعر و داستان پای می نهاد ولی بیژن، برادر بزرگتر بهمن، دست این نوجوان را گرفت و او را به دنیایی دیگر پرتاب کرد. حالا دیگر شیفته بیژن مفید بود؛ همیشه معلمش، مرشد و مرادش که همواره شیداوار از او یاد می کرد. بیژن مفید می خواست گروهی از جوانان درست کند و با آنان، نمایشی به صحنه ببرد و محمود استاد محمد هم عضو گروه آتلیه تئاتر شد. احتمالا در آن زمان حدس نمی زد که وارد دنیای تئاتر شده است ولی به بیست سالگی که رسید، دید چند نمایشنامه دارد و چند نمایش هم کارگردانی کرده است. آسید کاظم را در همان بیست سالگی نوشت. بیژن مفید کار خودش را کرده بود. او حالا دیگر تئاتری شده بود. مفید، برای اجرای شهر قصه ، نقش خر خراط را به او سپرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |