نان در خون کرونای هموطنان مان نمی زنم/ در برابر پرستاران کشورم احساس پوچی می کنممن بچه هایی را می شناسم که سرشان بالاست، می روند در بیمارستان ها، کمک می کنند، یکی شان که یکی از شاگردان قدیمی من است، - محسن باقری به دانشجو گفت: یک رمان واقعی، یک رمان رئالیستی و تخیل در رمان هم مبتنی بر واقعیت ا ست، وگرنه می شد مُشتی توهم، خیال بافی و ذهنیت گرایی. گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو: من بچه هایی را می شناسم که سرشان بالاست، می روند در بیمارستان ها، کمک می کنند، یکی شان که یکی از شاگردان قدیمی من است، رمانی صدصفحه ای نوشته راجع به کرونا که واقعی است. انقدر داده های خوب دارد، لحظات را درک کرده و از اول هم گفته من آماده رفتن (مرگ) هستم. این جملات را مسعود فراستی، در برنامه هفت، درباره رمان ضدکرونا، نوشته محسن باقری گفته است. شنیدن چنین جملاتی از سخت گیرترین منتقد ایرانی، به خودی خود کنجکاوی برانگیز و وسوسه کننده است. به همین بهانه با محسن باقری، درباره تجربه نوشتن رمانِ آماده چاپش، که از دل یک تجربه ی واقعی و دست اول در یک بیمارستانِ کرونایی بیرون آمده، به گفت وگو نشسته ایم که در ادامه می خوانید. چه شد که به فکر نوشتن رمانی درباره ی کرونا افتادید؟ و اینکه نوشتن یک داستان واقعی درباره یک حادثه واقعی، روایت کرونا از نزدیک و در بیمارستان، که هیچ پیش زمینه و نوشته ادبی درباره اش نیست، سخت نبود؟ مدتی بود که می خواس برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |