قسمت سوم خاطرات همسر امام خمینی از بیماری ایشانهمسر امام خمینی از روزهای بیماری امام خمینی اینگونه نقل خاطره کرده اند: ظهر که رفتم در بیمارستان دیدم آقا صحبت می کند و بعضی مسائل را می گفت، - گفت: خانم دارند آقا را عمل می کنند و تلویزیون (مدار بسته) دارد نشان می دهد، اگر شما هم مایل هستید، من دارم می روم، شما هم بیایید. من هم از رختخواب بلند شدم و به بیمارستان رفتم. توی هال آنجا، احمد آقا و آقای هاشمی رفسنجانی هم نشسته بودند. من و فهیمه هم نشستیم. آقای هاشمی رفسنجانی گفت: خوب است خانم ها تشریف ببرند، آقایانی که در حیاط هستند میل دارند اینجا بیایند و عمل هم که به آخر رسیده. بعد از پیشنهاد ایشان من سماجت به نظرم درست نیامد، بلند شدم و به منزل آمدم. بعد از اینکه ما به منزل خودمان آمدیم، خیلی ناراحت بودیم. مدام از دخترها احوال آقا را می پرسیدم. تا بالاخره خبر آوردند که آقا به هوش آمده اند و چشمهایشان را باز کرده اند. عصر همان روز من به بیمارستان رفتم. از آقا پرسیدم حالتان چطوره؟ یک نگاه پر غم به صورت من انداختند و هیچ جوابی ندادند و چشمهایشان را بستند. دو مرتبه گفتم آقا، آقا. (می خواستم ببینم، ایشان به هوش هستند یا نه؟) دو مرتبه گوشه چشمی باز کرد و یک نگاهی کرد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |