سفر به «سفیدسنگان» محل زندگی، قتل و دفن رومینا«کاش می توانستم بروم شهر و راحت شوم. الان همین که شما دارید با من حرف می زنید، مطمئنم همسایه ها دارند از پنجره ما را می پایند. اینجا حرف مردم، - کاش می توانستم بروم شهر و راحت شوم. الان همین که شما دارید با من حرف می زنید، مطمئنم همسایه ها دارند از پنجره ما را می پایند. اینجا حرف مردم، زنان را می کشد. رومینا را هم همین حرف ها کشت. به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: دخترها طوفان را به چشم دیده بودند؛ ابرهای سیاه و سفید را که سر به سر هم داده و آسمان را صدای غرش برداشته بود. باد مثل قاصدی از میان ابرها آمده بود پایین و خاک را بلند کرده بود. درخت ها بی قرار روز عزا، سرها را به هم نزدیک می کردند و دریای شمال، خوابیده زیر پای قبرستان، موج روی موج می انداخت. لباس سیاه زنان را همین باد و خاک به هم پیچانده و مویه شان را به آسمان برگردانده بود. دخترها غبار آن چاله سیاه را دیده بودند که بلند می شود. خاک قبولش نمی کرد. مرگ اما راه خودش را می رفت، کار خودش را می کرد. طوفان چند دقیقه ای، چون هاتفی بدخبر، با پُر شدن چاله، با تمام شدن دفن تن نحیف دختربچه زیر خاک نمدار روستای سفیدسنگان، راهش را کشید و رفت و صدای مادر و خاله ها و دخترخاله ها در بهشت فاطمیه پیچید. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |