گزارش فارس از مادرانی که می جنگند/ از پشت جبهه تا پست بیمارستانماسک های بسته بندی شده را منظم توی کارتن می گذاشت و ذکر دفع بلا می خواند، که ذهنش او را به گذشته برد، این روزها کارگاه خیاطی رنگ و بوی همان سال هایی را گرفته که تدارکات جبهه را مهیا. - به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، 6. 5 هر روز صبح زودتر از همه بیدار می شد اما آن شب کلا نخوابید و تا صبح پلک روی هم نگذاشت، بساط صبحانه را که آماده کرد، فاطمه پیدایش شد، برای نخستین بار بود که با اعزام همسرش به جبهه موافقت کرده بود و حالا او دل آشوب سر سفره نشسته بود. خنده ها و سخت گیری های او مثل هر روز بود و دخترش را برای رفتن به مدرسه آماده می کرد، همه چیز از نظر بچه ها عادی بود اما حسین می دانست در دل همسرش چه هیاهویی برپاست، فاطمه که راهی می شود فقط علی می ماند او 6 سال بیشتر ندارد و هنوز برای رفتن به مدرسه کوچک است، حسین همسرش را صدا می کند زری خانم بسه کار بیا بشین اما همسرش دارد ساک رفتن را آماده می کند و چند دقیقه وقت می خواهد پس وقت خوبی برای بازی است حسین با علی کشتی می گیرد و اجازه می دهد پسرش او را به خاک بزند، علی سرخوش از این پیروزی است که پدر او را در آغوش می گیرد علی آقا، من نیستم شما مرد این خونه ای مراقب مامان و خواهرت باش . یک ساعت بعد حسین رو به روی زهرایی ایستاده که قرآن و کاسه آب به دست است، همسرش سعی می کند نگاهش را از او بدزد اما ح برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |