می جنگم؛ هم برای خودم، هم برای زنان موتورسوار«من از بچگی عاشق موتورسواری بودم و گریه می کردم که سوارم کنند. آن خانم که سوار بر موتور شد، متعجب ماندم و به خودم گفتم چقدر خوب! موتورسوار زن هم داریم! ذوق زده و کنجکاو شدم تا من هم یاد بگیرم. - من از بچگی عاشق موتورسواری بودم و گریه می کردم که سوارم کنند. آن خانم که سوار بر موتور شد، متعجب ماندم و به خودم گفتم چقدر خوب! موتورسوار زن هم داریم! ذوق زده و کنجکاو شدم تا من هم یاد بگیرم. همان روز من را با دنده و کلاچ موتور آشنا کردند. دیگر سوار شدم، رفتم و خوردم زمین، رفتم و خوردم زمین تا این که بالاخره یاد گرفتم. به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: هوا گرم است. دما باید 35 یا 36 درجه باشد؛ حالا کمتر یا بیشتر. آفتاب امان نمی دهد تا رفت وآمد زیادی در کوچه خلوت منتهی به پیچ های ریزودرشت منطقه صورت بگیرد. صدای موتورش ذهن آرام و تقریبا خواب رفته اهالی را بیدار می کند. چشمانی که پیش از این در پی یافتن سایه ای برای گریز از آفتاب بودند، حالا به سمت موتور خوش رنگی می چرخد که صدایش برای خیلی ها جذاب است. بهناز شفیعی با هیبت یک موتورسوار حرفه ای در میانه های کوچه می ایستد؛ کلاه ایمنی بر سر و لباس های چرم یکدست مشکی اش بر تن. باورش سخت است که در این دما، کسی در این پوشش احساس راحتی کند ولی عشق به موتورسواری کاری کرده که او نه گرمای هوا را متوجه ش برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |