تا که حسرت نخوریم...حکایت مرد زاهد را دوباره بخوانید! فرصت ها را نسوزانیم تا دوباره نگوییم کاش و حسرت و حیرت. - عصر ایران؛ سروش بامداد- این حکایت را احتمالا شنیده اید که مرد عابد و زاهدی دور از قیل و قال دنیا اما با زنی بد خلق و زشت رو روزگار می گذراند. با این حال هیچ شِکوه نمی کرد و تمام طعنه ها و زخم زبان ها را تاب می آورد و هیچ گاه زشت رویی یا زشت خویی زن را به روی او نمی آورد. زمان و زمانه می گذشت تا روزی فرشته ای بر او ظاهر شد و گفت: ای مرد! پاداش صبر تو این است که سه آرزویت محقق شود. بگو تا هر چه که خواهی برآورده شود. مرد که همچنان زنش را دوست می داشت با هیجان و شتابان به خانه رفت و این حکایت با او بازگفت. زن از مرد خواست آرزو کند او زیباترین زن دنیا شود تا هر دو به این زیبایی ببالند. پس مرد نخستین آرزو را گفت و به طرفه العینی زن زیبا شد. چندان که هر دو به شگفتی افتادند. مرد گمان می کرد که زمان خوش بختی فرا رسیده اما زن اندک اندک بنای ناسازگاری گذاشت که با آن همه وجاهت و زیبایی و دل فریبی چگونه با مردی مسکین و در آن کلبه سر کند و هر چه مرد عهد و پیمان و ماجرای آرزو را یادآور شد اثر نکرد و نکرد چندان که دل مرد شکست و این بار آرزو و در واقع نفرین کرد زن از قبل هم زشت رو تر شود! باز به آنی چنین شد و این بار سیمای زن چنان برگشت که تحمل آن هم برای زن و هم برای برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |