حکایت ایرونی جماعت و سایت و سفارتخبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز - فرزین پورمحبی عارضم به حضورتون. هم هنر واسه ماست، هم سر و سوت هوشمون بالاست. اینجوریه که تو دهن ها هزار ماشاءالله می ندازیم و واسه جمالات چندهزار ساله مون اسفند که چه عرض کنم، فصل زمستونو دود می کنیم تا مبادا چشم بخوریم و نظم و نسق دنیا به هم بریزه! یک کلام ختم کلام؛ دسته گلیم. بالاتر از گل که بهمون بگن می شیم عنق منکسره و دسته گل به آب می دیم. ملتفت بشیم که عروس ناز داره تا خطبه عقدشو به بله عروسیش نچسبونیم با یه شیشه اسید، دنیا رو براش می کنیم عاقبت یزید. هیشکی نمی تونه واسه مردونگی ما شب هفت بگیره؛ جیگر ما تو بقچه پیچیده نیست. قوت ما تو روح مونه. اگه کسی بخواد شامورتی بازی دربیاره روغن ترمز تموم می کنیم و با دگنک، موتورشو پایین میاریم؛ می زنیم جاده خاکی و جد و آبادش رو تو هاون می کوبیم و میاریم جلوی چشماش، خودشو هم پخش آسفالت می کنیم و دوسیه شو می ذاریم کف دستاش! مرد باید موی عزراییل تو مشتش باشه، کلاهش پشم داشته باشه و چاقوش نسابیده باشه تا عزراییل واسه هر چی دشمن نالوطیشه شاطری برقصه! تو روزگاری که حتی یه تخم مرغ حلال زاده هم گیر نمیاد، آدماشم واسه درست کردن حمد و سوره شون پیشت نمیان. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |