چرا مادربزرگ ها هم بوتاکس می خواهند؟در کوچه های خاک آلود محله ی قدیمی، زیر سایه ی کاج های خمیده که انگار خودشان هم از پیری خسته شده بودند، خانه ی کوچک زینت خانم بود. شصت وهفت سال از عمرش گذشته بود، - هر صبح، جلوی آینه ی ترک خورده ی اتاقش می ایستاد، انگشتانش را روی چین های پیشانی اش می کشید و با خودش زمزمه می کرد: این منم؟ این زینتِ بیست ساله؟ آینه انگار می خندید، انگار مسخره اش می کرد. زینت خانم، با آن چادر گل گلی که بوی نفتالین می داد، روزی صدبار از نوه اش، لیلا، می پرسید: دخترم، این چین ها رو می بینی؟ اینا که منو پیر نشون می دن؟ لیلا، که تازه از اینستاگرام سرش را بلند کرده بود، می خندید و می گفت: مامان جون، تو هنوز خوشگلی! اما زینت خانم باور نمی کرد. لیلا عکس های زن های جوان را نشانش می داد، با گونه های پر و لب های برجسته، با پوست هایی که انگار هیچ وقت آفتاب بهشان نخورده بود. زینت خانم نگاه می کرد و قلبش تند می زد. انگار چیزی توی سینه اش می گفت: تو هم می تونی این جوری باشی. یک روز، توی مطب دکتر جوانی که بوی عطرش کل اتاق را پر کرده بود، زینت خانم نشسته بود. دست هایش را توی هم گره کرده بود و به پوسترهای روی دیوار نگاه می کرد: زن هایی با صورت های بی نقص، مثل عروسک های چینی. برچسب ها: زینت - خانم - لیلا - مادربزرگ ها - اینستاگرام - آینه - مادربزرگ |
آخرین اخبار سرویس: |