| دوشنبه، 5 خرداد 1404 ساعت 08:552025-05-26فرهنگي
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنارِ بیشه ای خفته.
شوریده ای که در آن سفر همراهِ ما بود نعره ای برآورد و راهِ بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
- عصر ایران ــ یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنارِ بیشه ای خفته.
شوریده ای که در آن سفر همراهِ ما بود نعره ای برآورد و راهِ بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.
چون روز شد، گفتمش: آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت، و کبکان از کوه و غوکان در آب و بَهایم از بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خُفته.
برچسب ها: بیشه ای -
برآورد -
بیشه -
شوریده -
بیابان -
تسبیح -
در گلستان |
آخرین اخبار سرویس:
|
با سعدی در گلستان : گفتم: این شرطِ آدمیّت نیست / مرغْ تسبیح گوی و من خاموش (فیلم)
با سعدی در گلستان : گفتم: این شرطِ آدمیّت نیست / مرغْ تسبیح گوی و من خاموش (فیلم)
همه حقوق این سایت برای قطره محفوظ است. قطره مسئولیتی در قبال محتوای مطالب ندارد.
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.