وصال آخر؛ خانواده «آرمان» در انتظار استخوان های اونامش «آرمان نوذرزاد» بود. جوانی چهارشانه که انگار برای برداشتن بار زندگی ساخته شده بود، نه برای تسلیم شدن در برابر امواج سنگین روزگار. می گویند قهرمان قایقرانی استان بوده، - در میان همه نام هایی که بی پیکر ماندند، یک نام بیشتر تکرار شد: آرمان نوذرزاد قهرمان قایقرانی استان. مردی که همیشه با آب آشتی بود، با موج رفیق؛ همیشه می رسید به خط پایان، به ساحل، به دل آدم ها اما این بار نه. می گویند آب خسیس است پس نمی دهد اما این بار، انفجار مهیب آتش بود که آرمان را پس نداد. دل به دست بیار بود کوچه سیاه پوش است. پرچم ها، بنرها، لباس ها، صدای آه از در نیمه باز خانه بیرون می زند. آدم ها می آیند و می روند گاهی با بغض، گاهی با سکوت. خانه پر شده از تاج های گل، پیام های تسلیت، بغل هایی که محکم تر از همیشه اند و نگاه هایی که دنبال نشانی از تسلی می گردند. پدر از دویدن های زیاد توان حرف زدن ندارد و مادر از غم و بغضی ممتد و سنگین. می خواهم با یکی از اعضای خانواده آرمان صحبت کنم اما همه در بهتی باورنکردنی سر می کنند پوریا اسدی خودش را پسر خاله آرمان می نامد و شروع می کند به تعریف کردن درباره آرمان ؛ وقتی خبر حادثه را شنیدم اصلاً نمیدانم از اصفهان تا بندر چطوری اومدم و خودم رو رسوندم واقعاً دست و پامو گم کرده بودم. برچسب ها: آرمان - قایقرانی - همیشه - قهرمان - هایی - استان - گاهی |
آخرین اخبار سرویس: |