دستان خالی و شرمنده از نان شبحکایت، حکایت کارگرانی است که آفتاب نزده با کیسه ای به دست از خانه بیرون میزنند و دور یک فلکه جمع می شوند تا شاید بتوانند لقمه ای حلال برای خود و فرزندانشان دربیاورند، - به گزارش خبرنگار تابناک از خراسان جنوبی؛ساعت هنوز شش صبح نشده است. خیابان خلوت، اما اطراف فلکه انقلاب که حالا به محلی برای تجمع کارگران گذری تبدیل شده شلوغ است. مردانی با صورت های خسته و چشم هایی منتظر، بی هیچ سایبانی، زیر آسمان نشسته اند. صدای یکی از آن ها که معلوم است روزهای زیادی را با این انتظار صبح کرده، می لرزد وقتی می گوید: صبح تا شب کنار خیابون می ایستم، کسی نمیاد. اگر هم بیاد آنقدر چک وچونه میزند سرقیمت که خدا می داند و درنهایت هم کسی را باخودشان می برند که حقوق کمتری بگیرد و کار بیشتری کند. گویا دلش پر است از این زمانه نمیدانم شاید قسمت ما این بوده است که درد بکشیم، دردی که فقط بیکاری نیست، درد بی حرمتی است؛ بی حقوقی، دردی که آخر ماه صاحبخانه می گوید کرایه خانه ام را بده و من پولی نداشته باشم. سواره از حال پیاده کی خبر دارد؟! رضا، کارگر دیگری که آن طرف تر ایستاده بود به سمت ما آمد و گفت: می گویند هفته کارگر اما کدام مسئول از حال ما کارگران خبر داد؟ کدام یک می دانند شرمندگی پیش همسر و بچه ها یعنی چه؟ سرش را در حالی که تکان می دهد ادامه داد: بعضی روز ها تا برچسب ها: کارگران - تجمع کارگران - حکایت - فلکه - حقوق - خبرنگار - خراسان |
آخرین اخبار سرویس: |