حمله مرد همسایه به نوعروس 17 سالهمرد همسایه مرا هل داد و دهانم را گرفت که سروصدا نکنم! در این وضعیت، وحشت زده و هراسان با او درگیر شدم و هنگامی که دستش از روی دهانم برداشته شد، - نمی دانم چرا برخی از مردم وقتی می شنوند که ما سر راهی هستیم و در بهزیستی بزرگ شده ایم، تصور می کنند با یک انسان بی کس و بی پناه روبه رو شده اند و می توانند با او هر رفتار شرم آور و زشتی را داشته باشند به گونه ای که . به گزارش تابناک به نقل از روزنامه خراسان، دختر 17 ساله در حالی که هنوز از شدت ترس بر خود می لرزید، با بیان این که آن صحنه هولناک را نمی توانم فراموش کنم، اشک ریزان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از روزی که چشمانم را باز کردم، خودم را بی کس و تنها در بهزیستی یافتم. گویا پدر و مادرم مرا سر راه گذاشته و رها کرده بودند. خلاصه بهزیستی تنها پناهگاه و امید من بود، اما خیلی آرزو داشتم که من هم مانند دیگر کودکان خردسال، پدر و مادری داشته باشم که مرا در آغوش بگیرند! حسرت داشتن پدر و مادر، موضوعی بود که در طول زندگی ام مدام با آن دست به گریبان بودم. اگرچه پدران و مادران معنوی زیادی داشتم که به کودکان بهزیستی سر می زدند و از نظر مالی به ما کمک می کردند، اما لذت عاطفه و مهر و محبت پدر و مادر را هیچ وقت نچشیدم. برچسب ها: بهزیستی - مددکار اجتماعی - همسایه - پناهگاه - کلانتری - اجتماعی - شرم آور |
آخرین اخبار سرویس: |