امروز با سعدی: هر که با مثل تو اُنسش نبود انسان نیستزرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست ای که منظور ببینی و تأمل نکنیگر تو را قوت این هست مرا امکان نیست ترک خوبان خطا عین صوابست ولیکچه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست من دگر میل به صحرا و تماشا نکنمکه گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست ای پری روی ملک صورت زیباسیرتهر که با مثل تو اُنسش نبود انسان نیست چشم برکرده بسی خلق که نابینااندمثل صورت دیوار که در وی جان نیست درد دل با تو همان به که نگوید درویشای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست آن که من در قلم قدرت او حیرانمهیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد برچسب ها: انسان - حیران - صورت - بستان - فرمان - دیوار - پایان |
آخرین اخبار سرویس: |