از تاریکی تا نور: روایت الهامی که سرطان را شکست دادچهار سال پیش، سرطان ریه در مرحله پیشرفته زندگی ام را زیر و رو کرد. ترس، غم و خشم در من می جوشید: «چرا من؟» اما در میان آن همه تاریکی، به ناگاه امید جرقه زد. - ایسنا/مازندران چهار سال پیش، سرطان ریه در مرحله پیشرفته زندگی ام را زیر و رو کرد. ترس، غم و خشم در من می جوشید: چرا من؟ اما در میان آن همه تاریکی، به ناگاه امید جرقه زد. این جا روایت زنی است که جنگید و پیروز شد. یک صبح زمستانی، هوای سرد روی شیشه های ماشین نقاشی هایی از یخ کشیده و من در مسیر خانه ای هستم که قصه ای شنیدنی در انتظارم است. قصه ای از کسی که از تاریک ترین روزهای زندگی عبور کرده و حالا آمده بود تا امید را روایت کند. ذهنم پر از سوال بود: چطور توانسته؟ چقدر سختی کشیده؟ آیا هنوز هم ترسی در دلش مانده؟ وقتی به خانه رسیدم، او کنار پنجره نشسته بود، لیوان چای که بخار داغی آن در تلالو خورشید میرقصید توجهم را جلب کرد. نور خورشید از پنجره روی فرش می تابید و خانه را گرم تر از هوای بیرون کرده بود. خبری از لرزش دست ها نبود. با لبخندی آرام گفت: چای هنوز هم طعم زندگی می دهد. خانه ساده بود، اما سرشار از آرامش. از او پرسیدم: چطور از پسش برآمدی؟ لحظه ای مکث کرد؛ انگار می خواست تمام آن روزهای سخت، اشک ها، دردها و امیدها را در یک جمله خلاصه کند. برچسب ها: تاریکی - سرطان ریه - زندگی - روایت - سرطان - پیشرفته - امید |
آخرین اخبار سرویس: |