سفری به غرب کشور بر بال خاطره و تاریخبناها درگذر تاریخ معانی تازه می یابند و برای انسان ناملموس که جسم است و حس خاطره و خیال می آفرینند تا در تجربه نزیسته و یا افسانه و افسون شریک و شناور شود و این است حکایت انسان برای مسئله رنج و مرگ هم. - . عصر ایران؛ احسان اقبال سعید - سفر انگار آرزو و هراس توامان بشر است و در هر عصر و دم روایت و نیز رهآورد خویش را دارد. سفر روزگارانی برای گریز از تنگی نان و خست آسمان و نیز در امان ماندن از هجوم تنگ نظرانی که دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم لاجرم بود و در حکم هجران و می دانیم که از سنگ ناله خیزد روز وداع یاران. سفر مهیب بود و نادانسته که گرگ های خیالین و نیز قوه ی بی مهار آسمان و آب بر جان انسان و نه خبری و راهبری که از رفتگان حکایت کند، پس سفر یا می شد عامل عزایی پایدار که افسانه می آفریند و از شهر شگفت و نیز آهرمنان مهیب روایت می کند و می شود لاف در غریبی و یا بابی نو می گشاید که سخندانی سرود سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است عزیز/ نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم . مسافر گاهی ساکن و صاحبخانه می شود و با خود خاطرات زیسته و باورهای در گریبان را همرنگ یا پررنگ بر تن جامه و جغرافیای تازه اندازه می زند و همین با گذر زمان و افزودن حماسه و حرمان و نیز تولد دیگری و دشمن، جنسی از فولاد حرمت و هویت می یابد و تردید و تغییر در آن گاه برچسب ها: انسان - افسانه - حکایت - تاریخ - خاطره - روایت - آسمان |
آخرین اخبار سرویس: |