خوشبختی، خیال و یک سیرْ سرمای دارالخلافهانسان انگار همیشه مراد را جسته و نیافته و باز راه تازه پیموده یا راه های پیشتر را این بار با دریافت و بلد راهی دگر باز از نو پیموده و چه خوب که آدمی فراموش می کند و می پندارد پشت دریاها شهریست و برای آن معنا و تفسیر ونیز برای نرسیدنش مقصر می سازد و توجیه و تسکین. - . عصر ایران؛ احسان اقبال سعید - سفر گاه همین کاویدن کوچه های شهر است و بی اذن دخول بر خوان گفتاری و نیز حکایت آدمی از همین نزدیکی ها نشستن و پس از آن گام زدن و اندیشیدن در آن چه شنیدی و نیز باران خیال و حسرت یا فراغتی که بر جانت می نشیند. گاه سنگ ساکتی می شوی و روایت حسرت و رنج آدمیان را می شنوی و شکرمی گذاری که گر سیمرغ قله های پربرف نگشتم، شکر که مرغ مستهلک هلهله و هروله نیز نیستم! در نظر تلخ و بدوی می آید اما بخشی از قرار و نیز نفس راحت آدمیان از دچار نگشتن به منتهای سقوط دشواری دگران است و این که اگر از توسن مراد سواری نستانده اند چونان همسایه در دهان نهنگ غران عمق اقیانوس هم خوراک نگشته اند پس. تا برآمدن افتابی دگر هنوز مجال هست. تعطیلی چهارشنبه ی دارلخلافه مدد داد تا پایان هفته ای گشاده دست داشته باشم و با پیمودن پیاده راه و نظر در افعال و اقوال آدمیان بیشتر سر در جیب فروببرم و با همین هوای دودناک هم گاه نفسسی عاریه بزنم. برچسب ها: حسرت - نزدیکی - فراموش - تفسیر - نشستن - سواری - حکایت |
آخرین اخبار سرویس: |